الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

بزرگترین تصمیم

يكشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۵ ب.ظ
درست بعد از بزرگترین تصمیم زندگی ام اصلا فرصت نشد که بیام و چیزی بنویسم
راستش اتفاقات ریز و درشت زیادی رخ داد توی این مدت. از زمان خواستگاری تا عقد یکماه هم طول نکشید. من همسر مردی شدم که هیچ کدوم از اون شرایطی رو که همیشه توی عالم خیالم برای همسر آینده ام تصور میکردم نداشت و تنها چیزی که من رو مصمم کرد به این تصمیم یه حسی بود که بهم میگفت طرفم آدم خوبیه. ولی مجاب کردن آدم هایی که انگشت حیرت به دهن گرفتن برای این انتخابم به اینکه حسم میگه آدم خوبیه خیلی دشوار بود. ولی از اونجایی که برای آدم هرچیز عجیبی خیلی زود عادی میشه برای اطرافیان من هم عادی شد. حالا دیگه من موندم و یه زندگی که دیر یا زود زیر یک سقف مشترک شروع میشه و تنها امید من برای پا گذاشتن به این زندگی  اینه که خدا کنه حسم درست بوده باشه و همسرم آدم خوبی باشه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۲
الهام پرتو

نظرات  (۳)

سلام،

زندگی موفق و شادی را برایتان آرزومندم.
برای چیره شدن به تردیدهاتون حتما از راهنمایی مشاوران مناسب استفاده کنید.
پاسخ:
سلام. ممنون از شما دوست بزرگوار.
در مورد راهنمایی گرفتن از مشاور فکر میکنم الان دیگه دیر شده . خوب یا بد انتخابیه که شده و غیر قابل بازگشته
۱۹ دی ۹۴ ، ۱۱:۵۵ نیمه جدی
من گفتم داری ازدواج می کنیا اما گفتی حدست اشتباهه. حالا یه کم اینور و اونور مهم اینه که عروس شدی الهام جان مبارک باشه. نگران چیزی نباش فقط به مبارکی و برکت فکر کن
پاسخ:
مرسی دوست خوبم. امیدوارم که همینطور باشه. البته به دعای خیر شما عزیزان
به خوشبختی ایشالا :)
پاسخ:
مرسی دوست عزیز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی