الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

درست بعد از بزرگترین تصمیم زندگی ام اصلا فرصت نشد که بیام و چیزی بنویسم
راستش اتفاقات ریز و درشت زیادی رخ داد توی این مدت. از زمان خواستگاری تا عقد یکماه هم طول نکشید. من همسر مردی شدم که هیچ کدوم از اون شرایطی رو که همیشه توی عالم خیالم برای همسر آینده ام تصور میکردم نداشت و تنها چیزی که من رو مصمم کرد به این تصمیم یه حسی بود که بهم میگفت طرفم آدم خوبیه. ولی مجاب کردن آدم هایی که انگشت حیرت به دهن گرفتن برای این انتخابم به اینکه حسم میگه آدم خوبیه خیلی دشوار بود. ولی از اونجایی که برای آدم هرچیز عجیبی خیلی زود عادی میشه برای اطرافیان من هم عادی شد. حالا دیگه من موندم و یه زندگی که دیر یا زود زیر یک سقف مشترک شروع میشه و تنها امید من برای پا گذاشتن به این زندگی  اینه که خدا کنه حسم درست بوده باشه و همسرم آدم خوبی باشه
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۵
الهام پرتو