الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

از اول تابستون برای سوم شهریور جشن تولد یک سالگی نوه‌ی خاله ام دعوت بودیم و قرار بود با خانواده‌ی مادری بریم که قسمت ما نشد و بقیه رفتند. تا اینکه دو. هفته پیش نتایج کنکور نگین اومد و آمل قبول شد و توفیق اجباری شد که سه تا خانواده بشیم( خواهر شوهرم و پسر اون یکی خواهرشوهرم) بریم سمت شمال. سفر ما از جمعه عصر شروع شد و به سمت تهران حرکت کردیم و شب رو مرقد امام موندیم و ساعت 5 صبح از جاده ی هراز رفتیم به سمت بابلسر . ساحل دوست داشتنی بابلسر منو یاد خاطرات خوش گذشته می اندازه. روز یکشنبه صبح پرویز و نگین رفتن ثبت نام و برگشتن و حرکت کردیم به سمت جنگل لاویج. چقدر جاده و جنگل قشنگ بود. شب رو نوشهر موندیم و صبح صبحانه رو یه محلی به اسم چشمه گردو خوردیم که جای باصفایی بود. بعد از اون رفتیم نمک آبرود و بعد از کلی توی صف تله کابین موندن از زیبایی های مسیر و بالای جنگل فیض بردیم. بعد از نمک آبرود شب رو رامسر موندیم و صبح به سمت رشت حرکت کردیم و ناهار رو توی یکی از پارک های رشت خوردیم و بعد از اون رفتیم بندر انزلی و یه سوییت گرفتیم و یه تنی به دریا زدیم. چهارشنبه صبح هم رفتیم قایق سواری روی مرداب که خیلی خوب و جذاب بود و بعد از اون هم یکی دوساعت رفتیم بازار منطقه آزاد انزلی که البته قیمت ها با جاهای دیگه خیلی توفیری نداشت. ناهار را دوباره توی پارک رشت خوردیم و بعد از اون رودبار از فروشگاه های لب جاده خرید کردیم و به سمت قزوین حرکت کردیم و شام رو توی یکی پارک های قزوین خوردیم . ولی چون جای پارک ماشین با پارک فاصله داشت برای خواب رفتیم ساوه و صبح حرکت کردیم به سمت شهرکرد. البته چون تفریحی اومدیم و میمه هم استراحت کردیم ساعت حدود 6 عصر رسیدیم منزل. با اینکه بیشتر زمان مون رو توی راه بودیم ولی مسافرت خوبی بود و خیلی اذیت نشدیم. در حدی که شب رو رفتیم خونه ی خواهرم و دیروز هم بعد از اینکه کلی لباس شستم و وسایل رو جمع کردم ، بعد ازظهر به دعوت خواهرم با خانواده مادری رفتیم پیر غار فارسون و تا شب اونجا بودیم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۵۸
الهام پرتو