الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

این روزها شدیدا مصداق این ضرب المثل شدم. میرم روی وزنه و میبینم عدد وزنم رو به افزایشه اما هیچ حرکت مثبتی انجام نمیدم. یه جورایی انگار اراده ام رو از دست دادم. البته دلیلش رو میدونم، چون حوصله طی کردن یه دوره‌ی حتی یک ماهه رو هم ندارم که تهش مثلا 1 کیلو وزن کم کنم. توقع دارم به همین سرعت که چاق شدم به همین سرعت هم لاغر بشم. قبلا با خودم میگفتم وقتی تونستم از وزن 78 بعد از زایمان به 64 کیلو برسم، رسیدن به وزن 58 که کاری نداره اما وقتی میبینم بیش از یکساله کمترین وزنم 60.5 بوده انگار از خودم نا امید شدم. اصلا دچار یه جور خودزنی شدم که الان با وزن 63.5 به جای اینکه کمتر بخورم بیشتر گرسنه ام میشه و همش در حال خوردنم. به سلامتی با همین فرمون جلو برم خیلی طول نمیکشه که برم بالای 70 کیلو. نتیجه‌ متعاقبا اعلام میشه. D:

چند روز پیش به خواهرشوهرم که ساکن اصفهانه پیام دادم که حالا که قصد دارید بیاین خونه عروستون (میخواستیم براش کادو ببریم که لباس عزای باباش رو دربیاره) خونه ما هم بیاین. بعد از تعارفات معمول قرار شد یکشنبه شب به همراه خانواده پسرش و اون یکیی خواهرشوهرم مهمون ما باشند. برای همین یکشنبه رو مرخصی گرفتم و از صبح هم آریان رو فرستادم خونه مامانم و از خود صبح که مشغول نظافت و بقیه کارها شدم تا آخر شب که مهمونها رفتن زمین ننشستم. پذیرایی هم شامل آب طالبی و بستنی برای بدو ورود و شام هم خورشت بامیه، ته چین مرغ و چیکن استراگانوف و بعد از شام هم چای و کیک تولدی که ارغوان برای بهناز(عروسشون) به مناسبت تولدش خریده بود و میوه. خلاصه که مهمونی خوبی شد. کاش زودتر یه درمانی برای کرونای لعنتی پیدا میشد که دور هم جمع شدن ها بدون استرس و عذاب وجدان و با خیال راحت برگزار میشد. 

خب دوباره دلم داره ضعف میره ، برم ببینم توی یخچال شرکت چیزی برای خوردن پیدامیشه D:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۰۷
الهام پرتو