پارک درمانی
چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۶ ب.ظ
حدود چند هفته ای هست که یکی از خاله ها حال روحی مساعدی نداره. از اونجایی که دکتر براش تجویز کرده که توی خونه نمونه یکی از برنامههای اکثر این روزهای ما شده بردن خاله به پارک های سطح شهر. خب این قضیه روزهای اول برای ما دلچسب و البته داوطلب هم برای شرکت در این برنامه زیاد بود. ولی الان بعد از گذشت یکی دو هفته اسم پارک که میاد هر کسی یه اعتراضی میکنه. که ای بابا خسته شدیم از بس رفتیم پارک ، حالا نمیشه برنامه عوض بشه و از این دست اعتراض ها. من یکی که کلا برای عصرها نمیتونم برای خودم برنامه بذارم چون میدونم وقتی رفتم خونه حتما برنامه ای در جهت درمان روحیهی خاله ریخته شده. مثلا عصر میرم خونه و تصمیم میگیرم که بخوابم تازه چشمم گرم شده که تلفن بصدا درمیاد که امروز کجا بریم؟ مامان عزیز هم از طرف خودش و من قرار میذاره هرچی هم که با ایما و اشاره میگم من نمیام کار خودش رو انجام میده. خب منم هم توی رودروایسی و هم دلسوزی که به من نیاز دارن طبق برنامه عمل میکنم. جالبی قضیه اینجاست که آخر دست همه هم توی برنامه شرکت میکنن.
دیشب داشتم به این مطلب فکر میکردم که درسته سر زبونی یه اعتراضاتی هم برای خستگی از تکرار برنامه ها میکنیم ولی واقعا خدا را شکر که اینقدر مهر همدیگه به دلهامون هست که برای خوب شدن هرکدوم که مشکل جسمی و یا روحی داره از خیلی کارها و برنامههای خودمون بزنیم و در کنارش باشیم. و خدا را شکر اینقدر دلهامون بزرگ هست که از هیچکدوم انتظار جبران نداریم و برای همدیگه دفتر حساب درست نکردیم.
دیشب داشتم به این مطلب فکر میکردم که درسته سر زبونی یه اعتراضاتی هم برای خستگی از تکرار برنامه ها میکنیم ولی واقعا خدا را شکر که اینقدر مهر همدیگه به دلهامون هست که برای خوب شدن هرکدوم که مشکل جسمی و یا روحی داره از خیلی کارها و برنامههای خودمون بزنیم و در کنارش باشیم. و خدا را شکر اینقدر دلهامون بزرگ هست که از هیچکدوم انتظار جبران نداریم و برای همدیگه دفتر حساب درست نکردیم.
۹۴/۰۵/۱۴