غوره های حلوا نشده
گر صبر کنی زغوره حلوا سازی
شاید یکی از علتهای صبر زیادم توی زندگی تکرار همیشگی این بیت شعر هست که از بچگی توی ذهنم مونده. یادم میاد اولین دفعه ای که این ضرب المثل رو شنیدم اصلا شاید متوجه معنی لغوی اون نشدم با خودم فکر کردم مگه میشه با غورهی ترش حلوای شیرین درست کرد یعنی امکان داره صبر یک همچین معجزهای بکنه؟ و این شد جرقه ای برای اینکه به کلمهی صبر توی زندگی اعتماد کنم. خیلی جاها و خیلی وقتها بیشتر از حد ظرفیتم صبر کردم اون قدر که خیلی ها انگشت به دهن گرفتن که مگه یه دختر چقدر میتونه صبر و تحمل داشته باشه. چند وقت پیش یه اس ام اس اومده بود به این مضمون که از گیرندهی پیام مشخصهی بارز شخص رو میپرسید . وقتی این پیام رو برای دوستانم فرستادم اکثرا به صبر زیاد من اشاره کردن. خب راستش الان دارم به این فکر میکنم که اینهمه توی زندگی صبر پیشه کردم آیا تا الان غوره ای هم حلوا شده اگه شده چرا اینقدر شیرین نبوده که به چشم بیاد که متوجه بشم این شیرینی معجزهی تمام صبری ست که توی زندگی داشتم.
اصلا قصدم از این حرفها ناله کردن و ناشکری نیست. ولی میخوام بدونم که این آموزه ها برای دلخوش کردن ما بوده و یا قراره بالاخره ثمری هم داشته باشه؟ چون واقعا بعضی جاها داشتن صبر خیلی سخته خیلی سخت.