باز هم....
يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ق.ظ
سلام
من دوباره برگشتم.
بعد از کلی اتفاقات ریز و درشتی که توی این مدت برام رخ داد. از سرخوشی شروع زندگی مشترک گرفته تا قهر و آشتی های مرسوم زن و شوهری. از آرامش و احساس خوب داشتن ها گرفته تا استرس و ناراحتی و دلشوره ی پشت سرگذاشتن مشکلات زندگی. از تحقق خواسته هام گرفته تا ناکام موندن توی رسیدن به شرایطی که دلخواهم بود و نشد. دلم پر از حرفهای ناگفته ایست که گوشهایم از شنیدنش خسته شده . حرفهایی که شنونده اش فقط خودم هستم. این روزها به این نتیجه رسیده ام که حرفهام رو فقط خودم درک میکنم . گاهی دلم میخواد زمان با سرعت هرچه تمام تر بگذره اینقدر سریع که سالیان سال از رفتنم گذشته باشه . در حال حاضر مشکل خاصی ندارم اما روحم زخمیه که داره زور میزنه خودش رو التیام بده. بی و سر و ته بودن نوشته هام رو به حال نامساعدم ببخشید. همیشه خوب باشید.
۹۵/۰۵/۳۱