امروز رفته بودم توی یکی از ادارات پیش یه آشنای قدیمی. همون موقع یکی از همکاران ایشون اومدند و بعد از کمی صحبت رفتند. بعد از رفتن اون فرد بحث سر این موضوع شد که بعضی آدمها خیلی نامرد هستن. چون در جلد دوست به آدم نزدیک میشن غافل از اینکه از دشمن هم بدتر هستن. با باز شدن این بحث من به فکر فرو رفتم که واقعا آدم بیشترین ضربه های زندگیش رو از کسانی میخوره که خیلی بهشون اعتماد کرده. وگرنه اونایی که دشمن هستن که از اسمشون مشخصه.
واقعیتش من خودم از اون دسته آدمهایی هستم که خیلی اهل دوست و رفیق بازی نبودم. از بچگی و دوران مدرسه خیلی از همسن و سالهای خودم رو میدیدم که چقدر با دوستانشون رفت و آمد میکنن ولی دوستان من ختم میشدند به بچه های همسایه که اونها هم تقریبا فامیل بودند. خلاصه میخوام بگم که از اول بلد نبودم که چه طوری با کسی دوست بشم بلد نبودم برم خونهی دوستانم. بلد نبودم دوستانم رو خونه مون دعوت کنم. بزرگتر که شدم و به زعم خودم مستقل، باز هم نتونستم یه دوست صمیمی و ماندگار پیدا کنم. ولی با وجود اینکه دوستان زیادی نداشتم از همون دوستان مقطعی هم ضربه خوردم. دوستانی بودند که واقعا به چشم یک خواهر بهشون نگاه میکردم. چقدر که دستشون رو گرفتم چقدر که هرجا نمیتونستن از خودشون دفاع کنند ازشون طرفداری کردم و .... ولی بعد از مدتی چشم باز کردم دیدم که من رو چطوری دور زدن چطوری به من دروغ گفتن فقط برای اینکه تنها توی این دوستی به خودشون فکر میکردند و به منافعشون.
نمیدونم اشکال کار کجاست ولی این رو میدونم که پیدا کردن دوست خیلی سخته.
دوستی که جواب خواهرانههایت را خواهرانه بده. دوستی که همون قدر که به فکرش هستی به فکرت باشه، و دوستی که از پشت بهت خنجر نزنه.
پ . ن : قدر دوستان خوبتان را بدانید
واقعیتش من خودم از اون دسته آدمهایی هستم که خیلی اهل دوست و رفیق بازی نبودم. از بچگی و دوران مدرسه خیلی از همسن و سالهای خودم رو میدیدم که چقدر با دوستانشون رفت و آمد میکنن ولی دوستان من ختم میشدند به بچه های همسایه که اونها هم تقریبا فامیل بودند. خلاصه میخوام بگم که از اول بلد نبودم که چه طوری با کسی دوست بشم بلد نبودم برم خونهی دوستانم. بلد نبودم دوستانم رو خونه مون دعوت کنم. بزرگتر که شدم و به زعم خودم مستقل، باز هم نتونستم یه دوست صمیمی و ماندگار پیدا کنم. ولی با وجود اینکه دوستان زیادی نداشتم از همون دوستان مقطعی هم ضربه خوردم. دوستانی بودند که واقعا به چشم یک خواهر بهشون نگاه میکردم. چقدر که دستشون رو گرفتم چقدر که هرجا نمیتونستن از خودشون دفاع کنند ازشون طرفداری کردم و .... ولی بعد از مدتی چشم باز کردم دیدم که من رو چطوری دور زدن چطوری به من دروغ گفتن فقط برای اینکه تنها توی این دوستی به خودشون فکر میکردند و به منافعشون.
نمیدونم اشکال کار کجاست ولی این رو میدونم که پیدا کردن دوست خیلی سخته.
دوستی که جواب خواهرانههایت را خواهرانه بده. دوستی که همون قدر که به فکرش هستی به فکرت باشه، و دوستی که از پشت بهت خنجر نزنه.
پ . ن : قدر دوستان خوبتان را بدانید