الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

دیروز بابا از بیمارستان زنگ زد که امروز مرخص میشم و دفترچه بیمه ام رو بیارین دکتر دارو بنویسه. من هم در کمال تعجب که مگه حالت خوب شده رفتم بیمارستان. به دکتری که داروها رو توی دفترچه نوشت گفتم مگه بدون سیتی متوجه میشن آمبولی جذب شده؟ گفت نه. گفتم پس روی چه حسابی مرخصش کردن؟بدون اینکه جواب درستی بگیرم اومدم توی محوطه. خلاصه دیدم تا پرونده بره حسابداری دو ساعت وقت هست. برای همین رفتم کلینیک تنفسی که دکتر برام تست کرونا بنویسه. تمام اون دو ساعت وقت رو توی صف گرفتن قبض و نوبت دکتر بودم. به دکتر گفتم من سوزش گلو و تنگی نفس دارم برام تست بنویس. گفت نمیخواد. گفتم کرونا دارم؟ گفت نه برو رعایت کن فقط و ماسک بزن. بعد برگشتم بیمارستان و رفتم برای تسویه حساب. فاکتورش حدود یک میلیون و صد شده بود . رفتم مددکاری که تخفیف بگیرم گفت خانم سه شب آی سیو بوده که هزینه آزادش میشه شبی یک میلیون و 4 شب هم ایزوله بوده. منم عصبانی شدم که اون اتاق توی اورژانس که پر از گند و کثافت بود رو میگی آی سی یو؟ یه اتاق سه تخته که هیچ شباهتی به اتاق آی سی یو نداشت. گفتم کدوم اتاق ایزوله؟ اونجا مثلا ایزوله بود که هرکی میومد هرکی میرفت؟ یعنی اگه گفته بودن نرخ خدمات عادی این شده انقدر اعصابم خرد نمیشد. تازه منت هم سرم بود که چون کرونا داشته (که اصلا معلوم نشد واقعا کرونا بوده یا نه) 180000 تخفیف میدیم وگرنه از صد هزار بیشتر تخفیف نداریم. منم گفتم اگه کرونا بوده و دکتر از روی سیتی اسکن این تشخیص رو داده، خیلی بیجا کردن که الکی سه شب به قول خودتون توی آی سی یو نگه داشتن که جواب تست های کرونا بیاد. گفتم تاوان به گدایی افتادن بیمارستان رو که ما نباید بدیم. خلاصه که کلی حرف زدم اما کو گوش شنوا و کو مسوولی که به این اعتراضات رسیدگی کنه. حالا تمام اون مسایل به درک من ترسم از این هست که بابا را الکی مرخص کرده باشن. چون صبح میگفت توی سینه ام خیلی درد داره و تیکه های خون میاد بالا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۴۱
الهام پرتو

مرداد ماه رو با استرس از بیماری ای که توی آزمایشات مامان نشون داده بود شروع کردیم. درگیر و دار آزمایشات و راضی کردن مامان برای انجام آزمایش مغز و استخوان بودیم که حال بابا بد شد. از درد زیر بغل سمت راستش شروع و شد و چندیدن روز توی خونه با حال بدش گذشت ولی راضی به این نمیشد که بره بیمارستان. تا اینکه بالاخره عصر سه شنبه با اصرار زیاد، پرویز و مامان بردنش بیمارستانهای مختلف و آخر هم ارجاعش دادن به بیمارستان پایه کرونا و تا نزدیک صبح کار بستریش طول کشید. روز چهارشنبه رو مرخصی گرفتم و رفتم بیمارستان. توی این چند روز بعد از کلی آزمایش و سیتی اسکن متوجه شدن که ریه آمبولی شدید کرده ولی با توجه به اینکه دو دفعه تست کرونا گرفتن و منفی بود باز هم فرستادنش بخش بیماران مشکوک به کرونا. دیروز که رفتم برای جابجایی خیلی ترسیدم. بابام بیچاره هم خیلی استرس و ترس داشت. میگفت من چیزیم نیست چرا منو آوردن اینجا که کرونا بگیرم؟ به دکتری که ارجاع داده بود اون بخش اعتراض کردم گفت از نظر من سیتی ریه اش خیلی مشکل داره و درگیره و من جواب تست رو قبول ندارم. گفتم آخه دوبار تست گرفتین یعنی هر دو دفعه کاذب بوده؟ اون لحظه واقعا نمیدونستم چیکار کنم. از یه طرف ترس از اینکه نکنه با رفتن توی اون بخش دستی دستی باعث بشیم دچار کرونا بشه از طرف دیگه وجود آمبولی که دکتر گفته خدا نکرده خطر مرگ داره براش. دیگه بالاجبار راضی شدم ببرنش توی بخش. از دیروز حالت چشم های پر از ترس و استیصال بابام توی اون لحظه جلو چشممه.از اونجایی که دیگه موندن پیش بابا و مراقبت ازش واقعا جایز نبود و خودش گفت اینجا نمون اومدم خونه و شب در حد 10 دقیقه بهش سرزدم. ولی از صبح دلشوره ی عجیبی دارم. فکرهای جوراجور به ذهنم میرسه. اینکه نکنه بابا واقعا کرونا داشته و اگه اینطور باشه مامان درگیر نشده باشه. یا اینکه نکنه کرونا نیست و با این کار باعث بشن دچار بشه و با این وضعیت ریه چی پیش میاد اون‌وقت؟ خودم هم که توی گلوم دچار سوزش شده با اینکه تا حد ممکن رعایت میکنم ولی نگرانم نکنه دچار بشم؟ اون وقت با وجود آریان چه اتفاقی میوفته؟

خدایا خودت یه گوشه نظری بکن که تمام این بحران‌ها به خوبی طی بشه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۸
الهام پرتو

خدایا نمیدونم چی بگم ولی تو خودت از دلم خبر داری میدونی الان که دارم به پهنای صورتم اشک میریزم ازت چی میخوام. خدایا اصلا لازم به گفتن من نیست چون خودت میدونی ما چقدر به مامان وابسته ایم، میدونی اگه مامان نباشه ما هیچیم هیچ. خدایا التماست میکنم خدایا خواهش میکنم حالا حالاها سایه مامانمون رو روی سرمون حفظ کن. خدایا ما رو با بیماری مامانم امتحان نکن. خدایا من کم میارم. خدایا خدایا خدایا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۶
الهام پرتو