الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

جواب آزمایش آریان که اومد بردم پیش دکتر خودش که گفت فعلا ر‍ژیم رو ادامه بده و برنامه غذایی جدید برای آریان نوشت. روز چهارشنبه برای اطمینان بیشتر بردیمش پیش یکی از بهترین فوق تخصص های اطفال اصفهان که ایشون هم حرف دکتر اینجا رو تایید کردن . اما من خیلی برای آریان نگرانم خیلی بد غذاست و باید با زور بهش غذای کمکی داد و در عوض تا وقتی من کنارشم چسبیده بهم و شیر میخواد. دیروز وقتی رنگش رو با پارسا مقایسه میکردم دیدم بچه ام چقدر رنگش زرده و نگرانی ام چند برابر شده که نکنه کم خون شده. نمیدونم از شدت نگرانی یا نرسیدن ویتامین به بدنم از دیشب سرم درد میکنه و دچار سرگیجه شدم . احساس میکنم دیدم نصف شده و همه چیز رو تار میبینم. با اینکه زودتر از همیشه خوابیدم و حتی توی خواب هم نمیفهمیدم چطور بلند میشم و به آریان شیر میدم ولی صبح احساس میکردم چشمام از شدت خواب باز نمیشه. پرویز هم برای هردو ما نگرانه ولی عملا کاری از دستش برنمیاد. راستش احساس میکنم اصلا جونی توی بدنم نیست برای همین فقط به زور میام سرکار و عصر هم وقتی میرم خونه حال نظافت و رسیدگی به خونه رو ندارم برای همین وقتی به کارهای عقب افتاده توی خونه فکر میکنم اعصابم هم بهم میریزه. هر وقت هم که کلی به خودم فشار میارم و میخوام برم سراغ کارهام باید با یه دست کار کنم و با دست دیگه آریان رو بغل کنم وگرنه با جیغ و گریه خونه رو میذاره روی سرش.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۳۵
الهام پرتو

بعد از اینکه از مرخصی اومدم شرکت پیشنهاد دادم که رسم هرساله‌ی شرکت رو اجرا کنیم و بریم اردو. روز پنجشنبه ساعت 7 صبح قرار گذاشتیم دم ورودی شهر به طرف تفریحگاه مورد نظر . ساعت حدود 7.30 بود که حرکت کردیم به سمت پیر غار. هوای پاک و خنک اول صبح و دیدن مسافرانی که شب رو اونجا گذرونده بودن سرحالمون کرد. آریان که از اول تا آخر سرکیف بود و یکی دو ساعتی زیر درخت یه خواب خوبی رفت. خلاصه اینکه اردوی خوبی بود. عصر بعد از اینکه آش دستپخت من رو خوردیم راه افتادیم به سمت خونه و از اونجایی که فاصله پیر غار تا شهرکرد حدود 35 کیلومتره تا برسیم ساعت 8.30 شب بود. از راه که رسیدیم رفتیم خونه خواهر شوهر و باقیمانده آش رو بردیم برای اونها. توی راه برگشت به پرویز گفتم نظرت چیه فردا بریم اصفهان خونه‌ی خواهرت و اینطوری شد که جمعه ساعت 7.5 صبح حرکت کردیم سمت اصفهان. ساعت 9.30 خونه خواهر شوهر بودیم و البته سوپرایزشون کردیم. حدود یک ساعت بعدش خواهر شوهر کوچیکه هم اومدن و تا آخر شب جمع مون جمع بود. خواهر شوهر اینها موندن و ما برگشتیم شهرکرد. و شنبه صبح دوباره روز از نو و روزی از نو.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۷ ، ۰۹:۴۳
الهام پرتو
عارضم حضورتون که آریان خان ما از اون دسته بچه هایی هست که کولیک (حساسیت به پروتئین گاوی) اونم از نوع شدیدش داره. این موضوع رو از سه ماهگیش متوجه شدیم و از همون موقع رژیم های من شروع شد. ممنوعیت غذای من شامل لبنیات و گوشت گاو و گوساله، انواع بیسکوئیت و شکلات و شیرینی و کیک و هرچی که احتمال داره  شیر یا شیر خشک شاملش شده باشه، دلستر، کنجد و روغنش و ارده و حلواش. حدود یک ماه از رژیم که گذشت و آریان رو بردم پیش دکترش وقتی دید اصلا وزن نگرفته یک نوع شیر مخصوص براش تجویز کرد و رژیم همچنان ادامه داشت تا اینکه یک ماه پیش با گرفتن آزمایش جدید مشخص شد که حساسیت به قوت خودش باقیه و علاوه بر مواد غذایی قبلی از لبنیات گوسفند و انواع آجیل و تخم مرغ و ماهی منع شدم و قرار شد بعد از یک ماه دوباره ببرم آزمایش که اگر خوب نشده باشه شیر مادر رو قطع کنیم و شیر خشک جدید بهش بدیم. از اینکه من توی این مدت دچار استخون درد و ریزش مو و.. شدم بگذریم. ولی من موندم که اگر هرکس دیگه بود با این رژیم سخت باید خیلی لاغر میشد اما من توی وزن دو ماه پیش خودم دارم درجا میزنم. با اینکه عملا صبح تا ساعت 2.5 چیزی به جز چایی نمیخورم. حالا همه‌ی اینها به کنار، این هفته قراره ببرم برای آزمایش جدیدکه آیا اینکه رژیم من ادامه داشته باشه یا شیر مادر قطع بشه که از دیروز عصر تا الان آقااا شیشه رو نمیگیره دیشب هرکار کردیم حتی با شیشه‌ی مدل جدید بهش شیر دادیم ولی نخورد که نخورد. همسر بهم گفت بذار گریه کنه و بهش شیر نده تا گرسنه بشه و بخوره اما وقتی گریه کردنش رو دیدم تاب نیوردم . امروز هم ساعت 10 وقتی زنگ زدم به مامانم گفت شیشه رو نمیگیره خوابش میاد اما چون شیر نخورده نمیخوابه. خلاصه ساعت 11.5 مجبور شدم برم خونه بهش شیر بدم و بیام. خیلی نگرانشم. غذای زیادی که نمیتونه بخوره از خوردن غذای آماده کودک هم که منعه. اگه شیشه رو هم نگیره که از دست میره. نمیدونم باید چیکار کنم. هیچ کدوم از مکمل‌ها رو هم نمیتونه بخوره چون همه اسانس دارن و باعث میشن کولیتش تشدید بشه.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۵۰
الهام پرتو

خب بالاخره مرخصی زایمان هم تمام شد و با وجود اینکه حدود دو هفته ی تیر ماه رو شرکت بودم برای ارسال اظهارنامه و تقریبا همه‌ی این شش ماه و اندی رو آنکال بودم ولی بطور رسمی از شنبه کارم رو شروع کردم. صبح روز اول حس بچه مدرسه ای ها رو داشتم که بعد از تعطیلات تابستون دارن میرن مدرسه. و خب قاعدتا مثل همون بچه ها از تمام شدن تعطیلات ناراحت بودم

صبح ها سعی میکنم یواش یواش آماده بشم که حداقل آریان چند دقیقه ‌ای رو بیشتر بخوابه. چون به محض اینکه بغلش میکنم بذارمش توی ماشین بیدار میشه. اما از اونجاییکه جدیدا خیلی ددری شده وقتی میبینه من با لباس بیرونم و یکراست از رختخواب سوار ماشین میشه کلی ذوق میکنه. 

همین الان که دارم در موردش مینویسم دلم براش تنگ شد. هرچند که خیلی بهم وابسته ست و اصلا اجازه نمیده از کنارش تکون بخورم و گاهی بابت این موضوع اعصابم خرد میشه اما وقتی چند ساعتی ازم دوره دلم براش پر میکشه.

صبح که داشتم آماده میشدم که بیام شرکت صدای جیغ و داد میومد و متوجه شدیم یکی از همسایه ها از ساختمانش افتاده و فوت شده. از صداها خیلی اعصابم خرد شد و دل آشوب شدم. الان مامانم زنگ زد که شیشه شیر بچه رو یادت رفته بذاری. گفتم از بس که صبح حالم خراب شد. ایشالا خدا سایه ‌ی همه‌ی مردها رو بالای سر خانواده شون نگه داره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۰۹:۵۸
الهام پرتو