الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

بچه که بودم وقتی کتاب تاریخ رو میخوندم که نوشته بود دوران قدیم پادشاهان ظالم بودند و مردم توی فقر و تنگدستی زندگی میکردند و سلسله ها عوض میشدن و باز هم پادشاهان ظالم روی کار میومدن که همه هم نالایق بودن و به فکر مردم نبودن و جهل و فقر و بیماری بیداد میکرد، با خودم میگفتم خدا را شکر که ما توی اون دوران نبودیم. جنگ عراق رو پشت سر گذاشته بودیم اما من انقدر بچه بودم که میگفتم خدا را شکر کشورم انقدر پر قدرته که با اینکه همه دنیا باهاش دشمن هستند ولی تونسته عراق را شکست بده. اما یکم بزرگتر که شدم و معنی گرانی و طبقه ضعیف جامعه را درک کردم، تازه متوجه شدم که چقدر بدشانس بودیم که توی این دوران و کلا توی این کشور بدنیا اومدیم. هیچ وقت دنبال این نبودم که مهاجرت کنم چون نه شرایطش رو داشتم و نه جسارتش رو. اما دلخوش بودیم که شاید یه دولتی روی کار بیاد که تمام سختی و گرونی و شرایط بد اقتصادی رو بشوره ببره. اما زهی خیال باطل. اینقدر دزد و باند و مافیا توی این کشور جمع شده که منجی عالم هم بیاد کاری نمیتونه انجام بده. این جنگ بیولوژیک هم که شده قوز بالا قوز. اینقدر ذهن مردم درگیر این بیماری شده که مشکلات اقتصادی به چشم نمیاد و عرصه برای جولان‌دهی یه عده که نه خدا را میشناسند و نه به فکر مردم هستند باز شده. یه روز قیمت گوشت و مرغ دو برابر میشه یه روز روغن خوراکی رو از بازار جمع میکنن یه روز داروهای حیاتی رو قاچاق میکنن و هیچکس هم زورش نمیرسه. خدا خودش عاقبتمون رو به خیر کنه و قدرتی بده که بتونیم از پس این مشکلات بربیایم.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۹ ، ۱۰:۰۷
الهام پرتو