الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

ادامه بدهیم یا نه؟

سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۴۹ ب.ظ

حدود یک سال پیش، همسر تصمیم گرفت به جز شغل خودش یه کار جدید شروع کنه، برای همین با شراکت خواهرزاده اش یک مرغداری اجاره کردن و با بردن مقداری سرمایه شروع بکار کردن. در ابتدای کار بعلت اینکه مرغداری مذکور هیچ امکاناتی نداشت مجبور شدن همه‌ی سرمایه خودشون رو صرف تجهیز کردن محل کنند. دوره ی اول هم با توجه به تبلیغ های خواهرزاده همسر(آرمان) جوجه بلدرچین خریداری کردند و پرورش دادند. از زحمت و دردسرهایی که به خاطر بی تجربگی  داشتن که بگذریم، بازار خیلی خیلی بد بلدرچین توی استان ما باعث شد که کل سرمایه هدر بره. دفعه ی بعد تصمیم گرفتند که مرغ پرورش بدهند ولی از اونجایی که محل مرغداری خیلی هزینه بر بود مرغ هم سودی عایدشون نکرد و مجبور شدن یه مرغداری مجهزتر اجاره کنند، الان بعد از گذشت 4دوره پرورش مرغ و بدست آوردن تجربه ،هنوز هم به سوددهی نرسیدن. امروز حساب کتاب دوره ای که چند روز پیش تمام شد رو انجام دادیم . از فروش این دوره فقط تونستیم بدهی های عمده رو پرداخت کنیم و سود که هیچ، هرجور حساب میکنیم مقداری هم بدهکار میمونیم. این دوره به جز اینکه همسر کلا شغل اصلی رو رها کرد و همه وقتش رو صرف مرغداری کرد، یه جورایی جلوی آرمان و همسرش حیثیتی محسوب میشد، چون دوره های قبل آرمان بی حساب کتاب جلو میرفت و بیش از اندازه همسر و بچه ها ش رو میبرد مرغداری که از اونجایی که مرغ به بیماری خیلی حساسه ، آخر دوره مرغ مریض میشد و کلی تلفات میداد. برای همین همسر این دوره اختیار کامل رو بدست گرفت و اجازه رفت و آمدهای متفرقه رو به کسی نداد و کلی هم تلاش کرد که مرغ به تلفات نیوفته ولی با این همه نشد که نشد. من خیلی امیدوار بودم که حتما به سوددهی میرسیم و حالا که نشده خیلی بهم ریخته و ناراحتم. از یک طرف دشمن شاد شدیم و از طرف دیگه همسرم کل تابستون رو برای کار اصلی خودش از دست داده. با این وضعیت اصلا نمیدونیم ادامه‌ی این کار و شراکت خوبه یا نه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۲۸
الهام پرتو

نظرات  (۱)

سلام
اولا مرسی که بهم سر می زنی . پیامتو تو وبلاگ نیمه جدی جانم دیدم. شاید اگه مرورگرت را عوض کنی بتونی کامنت بذاری. منم هر وقت برای کامنت گذاشتن به مشکل بر می خورم همین کارو می کنم

ثانیا در مورد کار همسرت. منم تجربه بیرون اومدن از کارمندی و زدن شرکت و چهار سال به امید سود هزینه کردن را دارم و پوستم کنده شد و ضرر کردم. برای همین می فهممت. ولی اینکه نوشتی دشمن شاد شدیم نهایت اشتباه بود از نظر من. مگه تو برای مردم زندگی می کنی مگه رفتی سر سفره اونا نشستی مگه میشه دهن فضولا را بست . پس لطفا نگران مردم و دشمن شادی نباش دختر. با آرزوی روزای خوش
پاسخ:
ممنون عزیزم. حالا امتحان میکنم ببینم میتونم کامنت بذارم یا نه.
در مورد حرفتون هم موافقم منتهی از اونجاییکه عروس خواهر همسر اخلاقش خاصه و خیلی خوشایندش نبود که همسر من مانع رفت و آمدش بشه، دلم نمیخواست تهش بگه حالا مگه با این همه سختگیری چیکار کرد. و همسرم رو کوچیک کنه.



با یه مرورگر دیگه هم امتحان کردم این پیغام رو میده    
ثبت متن تبلیغاتی امکان پذیر نیست
بستن پنجره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی