آخرین روز تابستان خود را چگونه گذراندیم
شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۲ ب.ظ
مدتی بود که میخواستیم فامیل همسر رو دعوت کنیم خونمون، چند روز پیش تصمیم گرفتیم تا هوا سرد نشده این مهمونی رو توی یه پارک بدیم. داماد دایی همسر گفت حالا که اینطوره من میتونم قلعه تاریخی شمسآباد که یه تفریحگاه زیبا هم محسوب میشه رزرو کنم. خلاصه اینکه دیروز حدود ساعت 10 صبح حرکت کردیم به سمت این روستا که حدود 20 دقیقه ای توی راه بودیم. این مکان یکی از تفریحگاه هایی هست که معمولا دانش آموزان رو برای اردو به اونجا میبرن ولی من اولین دفعه ای بود که میرفتم. جای خیلی خوب و باصفایی بود. حیف که مهمونی خورد به روز آخر تابستون و کوتاه شدن روزها و اولین روز محرم، وگرنه خیلی بیشتر از این خوش میگذشت. قبلا توی جمع فامیل همسر که بودم بیشتر ساکت بودم و کمتر بهم خوش میگذشت اما الان دیگه با اینکه به اندازهی وقتایی که با فامیل خودم هستم بهم خوش نمیگذره ولی در کل سعی میکنم حال خوب و حس مثبتی داشته باشم. چون هفتهی پیش که مامانم پسر خاله ام رو پاگشا کرده بود و تقریبا همه فامیل مامان بودند با وجودی که جو خیلی شاد و خوب بود اما همسر خیلی ساکت و آروم یه گوشه نشسته بود و انگار بعد از گذشت دو سال از جمع غریبی میکرد. و به خاطر همین مورد اعتراض من واقع شد. درسته هرکسی توی جمع اقوام و رگ و ریشه خودش راحت تره ولی نباید توی جمع همسرش خودش رو جوری نشون بده که دیگران فکر کنند داره خودش رو میگیره
۹۶/۰۷/۰۱