الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

دارم از دست میرم

يكشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۳۵ ب.ظ

جواب آزمایش آریان که اومد بردم پیش دکتر خودش که گفت فعلا ر‍ژیم رو ادامه بده و برنامه غذایی جدید برای آریان نوشت. روز چهارشنبه برای اطمینان بیشتر بردیمش پیش یکی از بهترین فوق تخصص های اطفال اصفهان که ایشون هم حرف دکتر اینجا رو تایید کردن . اما من خیلی برای آریان نگرانم خیلی بد غذاست و باید با زور بهش غذای کمکی داد و در عوض تا وقتی من کنارشم چسبیده بهم و شیر میخواد. دیروز وقتی رنگش رو با پارسا مقایسه میکردم دیدم بچه ام چقدر رنگش زرده و نگرانی ام چند برابر شده که نکنه کم خون شده. نمیدونم از شدت نگرانی یا نرسیدن ویتامین به بدنم از دیشب سرم درد میکنه و دچار سرگیجه شدم . احساس میکنم دیدم نصف شده و همه چیز رو تار میبینم. با اینکه زودتر از همیشه خوابیدم و حتی توی خواب هم نمیفهمیدم چطور بلند میشم و به آریان شیر میدم ولی صبح احساس میکردم چشمام از شدت خواب باز نمیشه. پرویز هم برای هردو ما نگرانه ولی عملا کاری از دستش برنمیاد. راستش احساس میکنم اصلا جونی توی بدنم نیست برای همین فقط به زور میام سرکار و عصر هم وقتی میرم خونه حال نظافت و رسیدگی به خونه رو ندارم برای همین وقتی به کارهای عقب افتاده توی خونه فکر میکنم اعصابم هم بهم میریزه. هر وقت هم که کلی به خودم فشار میارم و میخوام برم سراغ کارهام باید با یه دست کار کنم و با دست دیگه آریان رو بغل کنم وگرنه با جیغ و گریه خونه رو میذاره روی سرش.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۵
الهام پرتو

نظرات  (۳)

هعییییی )):
پاسخ:
هعییییی و صد هعییییی ):
سلام
بعد بزرگ کردن دو تا بچه تازه فهمیدم که غذا نخوردنشون طبیعیه . زیاد براش جوش نزنید
دوم اینکه از شیر و جیش گرفتن بچه یذره سخته . پس یه ذره بیشتر باید تحمل کرد . خدا شما رو برای هم نگه داره . ان شالله بعد اینکه مدرسه رفت میفهمی که اینهمه حرص و جوش خوردن واقعا لازم نبوده
پاسخ:
سلام
شما درست میگین من هم بیشتر نگران رسیدن ویتامین و مواد لازم به بدنش هستم. در مورد نکته دوم :‌آخه من میخوام شیر با شیشه بهش بدم نه ازش بگیرم
ای جانم تو اهل شهرکردی پس من عاشقتم 
با اون قاراهای خوشمزه و کرفس کوهی و سیردنگ 
و اون نون گرد کوچیکا که اسمش یادم رفته
پسر گلت را ببوس
اش هم حتما اش کشک بوده که من عاشقشم
پاسخ:
جانت سلامت عزیزم. چه خوب که شهرکرد اومدی و از سوغاتی هاش خوردی. اون نون گردها اسمش کاکولیه. خورشید جان اگه دوست داری برات بفرستم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی