الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

الفبای ناخوانای احساس

یک قلم، دفتری هزار برگ و یک دنیا حرف، از کجا آغاز کنم که من با تو آغاز شدم ای خدای خوبم.

اولین ارمغان پاییز

دوشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۹ ب.ظ

جمعه صبح که از خواب بیدار شدم گلوم میسوخت و یکم متورم شده بود. طبق روال همیشه که با خوردن آب گرم و لیمو خود بخود خوب میشدم، خیلی گلو درد رو جدی نگرفتم . شنبه وقتی از سرکار رفتم خونه‌ی مامانم، خیلی بی حال بودم و علایم سرماخوردگی داشت خودش رو نشون میداد. تا عصر یکم استراحت کردم اما بی فایده بود برای همین به پرویز زنگ زدم که بیاد با هم بریم دکتر. دکتر هم گفت بله آنفولانزا گرفتی و دوتا آمپول نوشت با یه سری داروی سرماخوردگی و یک روز استراحت کامل. برای همین من موندم خونه‌ی مامان. شب خیلی بدی رو صبح کردم که با وجود دوتا پتو تا صبح لرزیدم و در عین حال خیلی هم نگران آریان بودم. صبح وقتی مادرشوهر و خواهرشوهرم اومدن بهم سر بزنن میخواستن آریان رو ببرن که همون موقع خوابش برد و مامان گفت اگر اذیت کرد زنگ میزنیم که بیاید ببریدش.ظهر دیدیم  آریان چند دفعه بعد از شیر خوردن میاره بالا و سینه ش خس خس میکنه برای همین عصر مامان و ندا بردنش دکتر که دکتر هم گفته بود گلوش متورمه واحتمال هم داره تب کنه و دارو داده بود .خلاصه اینکه دیشب بعد از اینکه پرویز برد آمپولم رو زدم هم خونه‌ی مامانم بودم. امروز صبح نسبتا بهتر بودم اما سرم به شدت سنگینه و گوشهام گرفته و خیلی بی حالم. امیدوارم حال آریان بد نشه و تب نکنه.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۰۹
الهام پرتو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی